جدول جو
جدول جو

معنی مرگ جا - جستجوی لغت در جدول جو

مرگ جا
مرگ جا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رگ جان
تصویر رگ جان
شاهرگ، ورید، حبل الورید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرم جا
تصویر شرم جا
شرمگاه، آلت تناسلی، شرم جای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگ پا
تصویر گرگ پا
گیاهی با شاخه های کوتاه و برگ های ریز به هم فشرده، پای گرگ، پنجه گرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر جا
تصویر بر جا
ثابت، برقرار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
دهی است از دهستان گورگ بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 52 هزارگزی جنوب مهاباد و 10هزارگزی جنوب خاوری راه شوسۀ مهاباد به سردشت. آب آن از رود خانه سیناس و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ زَنَ)
یکی از ماههای فرس. یکی از نه ماهی که ذکر آنها در کتیبۀ بیستون از داریوش کبیر آمده است. ترجمه عبارت کتیبه در این مورد چنین است: اهورمزدا مرا یاری کرد بفضل اهورمزد ویندفرن بابل را گرفت و آن را به اطاعت در آورد. ماه مرگ زن روز 22 بود که ازخ که خود را بخت نصر می نامید دستگیر شد. با توجه به فتح بابل زمان این ماه را می توان تعیین کرد. و رجوع به تاریخ ایران باستان ص 548 و خرده اوستا ص 207 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
امیدداشته شده. (غیاث اللغات، از لطیف اللغات) (آنندراج). مرتجی. رجوع به مرتجی (م ت جا) شود
لغت نامه دهخدا
(گُ وَ)
دهی است از دهستان نودان بخش کوهمره نودان شهرستان کازرون واقع در 27000گزی خاور نودان. هوای آن معتدل و دارای 175 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 13 هزار و پانصدگزی جنوب غربی سردشت و 12هزارگزی جنوب راه ارابه رو بیوران به سردشت. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و مازوج و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
از جملۀ کوهستانها و ییلاقات شاه کوه و ساور مازندران میباشد. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 169)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نوعی از گیاه است. پنجۀ گرگ. (گیاه شناسی گل گلاب ص 172) :
خجسته را بجز از خردپا ندارد گوش
بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرگیجه
تصویر مرگیجه
مخملک
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از گروه گرگ پایان از دسته نهانزادان آوندی که برروی ساقه آن برگهای کوچک بهم فشرده بسیار روییده میشود و از این جهت ظاهرا بخزه ها شبیه میگردند. تقسیمات ساقه و ریشه آن همیشه دوتایی است. زایش این گیاه بوسیله هاگ است. هاگدانهای آن در بغل برگها قرار دارد و محتوی هاگ زرد رنگ فراوانند که بصورت غباری بسیار نرم و مورد استفاده دارو سازان میباشد و آنرا گرد لیکوپود نامند کبریت نباتی مسکیه پای گرگ پنجه گرگ پنجه گرگی: خجسته را بجز از خرد پاندارد گوش بنفشه را بجز از گرگ پاندارد پاس. (منوچهری) یا گرگ پایان. (جمع گرگ پا) گروهی از گیاهان نهانزاد آوندی که دارای برگهای کوچک ساده و متعددند و بدو راسته ایزسپره و هترسپره تقسیم میشوند. نمونه راسته اول گیاه پنجه گرگ است و نمونه راسته دوم سلاژینلا میباشد پنجه گرگیان پای گرگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگ جان
تصویر رگ جان
آورتا
فرهنگ واژه فارسی سره
مرگ آفرین، مرگ آور، مرگبار، کشنده، مهلک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشغال دانی، زباله دان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
صاف، روشن
فرهنگ گویش مازندرانی
لگن مخصوص ادرار در گهواره
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین به افرادی که عمل آن ها حسادت نفرین کننده را بر
فرهنگ گویش مازندرانی
خواب مرگ آور، نوعی نفرین است
فرهنگ گویش مازندرانی